English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 126 (7619 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
debt of honour U وام شرافتی
debt of honour U بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
honour U ایفای تعهد کردن
honour U انجام تعهد
honour U یاحوالهای را قبول کردن
honour U برات
honour U قبول کردن
honour U عزت دادن به
honour U احترام کردن به
guard of honour U گارداحترام
guest of honour U مهمانافتخاری
word of honour U قول شرف
point of honour U قضیه شرف
battle honour U نشان افتخار
lap of honour U دورافتخاردوندهیااتومبیلران
point of honour U موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
pledge one's honour U قول شرف دادن
honour a contract U قرارداد را محترم شمردن
honour your contracts U اوفوا بالعقود
guard of honour U پاسدار تشریفاتی
to pledge one's honour U قول شرف دادن
title of honour U کنایه
maid of honour U ندیمه ساقدوش یا ملازم عروس ندیمه در باری
rolls of honour U صورت اسامی کسانی که درجنگ فداکاری کرده اند
rolls of honour U لیست افتخار
roll of honour U صورت اسامی کسانی که درجنگ فداکاری کرده اند
title of honour U لقب
roll of honour U لیست افتخار
the pinnacle of honour U اوج عزت
To pawn ones life ( honour) . U زندگی ( شرافت ) خود را درگروی کاری گذاشتن
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> U یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
the d. of a debt U پرداخت بدهی
in debt U بدهکار
to get into debt U بدهکارشدن
to be in debt U بدهی داشتن
to be in debt U مقروض بودن
to get into debt U بدهی پیداکردن
to get into debt U وام پیداکردن
debt U بدهکاربودن
debt U غین
debt U دین
debt U قرض
debt U وام
debt U بدهی
debt U قصور
debt U بدهی داشتن
passive debt U وام بی بهره
present debt U دین حال
private debt U بدهی خصوصی
proof of debt U دلیل طلب
proof of debt U سندی که از طرف بستانکار شخص ورشکسته یامتوفی یا شرکت در حال تصفیه ارائه میشود
preferential debt U دین ممتازه
public debt U قرضه عمومی
public debt U بدهی دولت
run in debt U قرض بهم رساندن
payment of an debt U وفاء دین
payment of a debt U اداء دین
oxygen debt U وام اکسیژن
specialty debt U تعهدات مستند به اسناد رسمی
verification of debt U تشخیص مطالبات
debt cut U صرف نظر از بدهکاری
debt forgiveness U صرف نظر از بدهکاری
debt relief U صرف نظر از بدهکاری
debt perpetrator U مرتکب بدهی
to run into debt U قرض بالا آوردن
debt relief U بخشش بدهکای
debt forgiveness U بخشش بدهکای
debt perpetrator U خطاکار در بدهی
To be in debt up to ones ears. U غرق بدهی بودن
To be up to ones ears in debt. U تا خرخره درقرض بودن
debt rescheduling U تجدید نظر در شرایط وام
debt cut U بخشش بدهکای
debt advice U اعلامیه بدهکار
debt finance U افزایش سرمایه از طریق فروش سهام تامین محل برای پرداخت قروض و دیون
acknowledgement of debt U اقرار به بدهی
debt limit U حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
debt of nature U مرگ
acknowladgement of debt U قبول بدهی
debt of record U دین قانونی
debt of record U بدهی قانونی record of court محکوم به
debt outstanding U وام معوقه
debt service U پرداخت اصل و فرع
an active debt U بدهی با ربح
debt enforcement U درخواست طلب وصول
arrears of debt U دیون معوقه
debt balance U مانده بدهکار
debt burden U بار بدهی
attachment of debt U توقیف طلب
crown debt U وام بدولت
debt collector U وصول کننده طلب
debt collector U کارگزاروصول طلب
debt discount U تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
consolidated debt U بدهی یک کاسه شده
crown debt U طلب دولتی بستانکاری دولتی
deep in debt U تا گردن زیر بدهی
up to the eyes in debt U تا گردن زیر بدهی
judgement debt U محکوم به
judgement debt U دادخواسته
national debt U قرضه ملی
national debt U بدهی ملی
national debt U قرض ملی
net debt U بدهی خالص
oxygen debt U بدهی اکسیژن
judgment debt U محکوم به مالی
indgement debt U محکوم به
immersed in debt U گرفتاربدهی
debt of nature U اجل
execution for debt U اقدام برای طلب وصول
floating debt U بدهی متغیر
funded debt U وام تنخواه دار
funded debt U وامی که دربرابران وجوهی رااختصاص داده باشند
good debt U طلب وصول شدنی
bad debt U طلب غیر قابل وصول
bad debt U طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
immersed in debt U فرو رفته در فرض
debt collecting agency U نماینده وصول مطالبات
debt collection for realisation U property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
i paid the debt plus interest U بدهی را با بهره ان دادم
simple content debt U دین ناشی از قرارداد شفاهی
discharging from an obligation or a debt U ابراء ذمه
debt income ratio U نسبت قروض به درامد ملی
To be in the red . To contract a debt . U قرض بالاآوردن
to pay off a debt [mortgage] U بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
national debt burden U بار قرضه ملی
debt due at a future time U دین موجل
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> U گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
Recent search history Forum search
1size of the hypolimnetic oxygen debt
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com